کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها با امیرالمؤمنین علیه‌السلام

شاعر : سعید توفیقی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : غزل    

نفس بزن وَ دعا کن نگو که گیرا نیست            برای من احدی غـیر تو مسیحـا نیست
حـلال کن اگر اسـبـاب زحـمـتت بـودم            که این فـتـاده ز پـا را امید فـردا نیست


دلـم دو جـرعـه اذان بـلال می‌خـواهـد            ولی چه فـایـده وقـتی بـلال اینجا نیست
سـراغ حـال مـرا هـیچ کس نمی‌گـیـرد            یکی دو هفته گذشت و خبر ز«منّا» نیست
حلال کن که شب و روز خانه دلگیر است            ببخـش فـاطمه مانند قـبـل زهـرا نیست
مـن از تــمـامـی فـامـیـل هـا گـلـه دارم            در این مدیـنه کسی مرهم دل ما نیست
غرور زن به تکاپوی خانه داری اوست            ببخش همسرت این روزها سرِپا نیست
نماز مغـرب اگر پیـرهن عـوض بکنم            دوام پـیـرهـنـم تـا نـمـاز عـشـا نـیـست
من از خجـالـت اسما و فـضه آب شدم            یکی دو مـاه شده بـین ما مـساوا نیست
کـنون که لاغـری من به چـشـم می‌آید            نگـیـر خـرده ولی مـوقـع تـماشا نیست
رفـیـق نــیــمــۀ راه تـو نــیـســتـم امّــا            پسر عمو چه کنم؟ عمر من به دنیا نیست
به صبح تا بـرسـم چـند بـار می‌مـیـرم            که هر شبم شب یلداست بسکه طولانی ست

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

رفـتى و خالى كـرده‌اى دور و بـرم را            رفـتـى و پـاشـيـدى تـمـام لــشـكـرم را

زينب سراغت را كه می‌گـيرد عزيزم            از شـرم خود بـالا نمی‌گـيـرم سـرم را


رفتى…غرور مرد خـيـبر را شكستى            حـالا بـيـا و جـمـع كن خـاكـسـتـرم را

خـانـم من! حـالا كه تو پـرواز كـردى            ديـگـر نمی‌بـيـنـد كسى بـال و پـرم را

زهـرا نمی‌دانـى چه كـردى بـا دل من            چـشـم انـتـظـارم لحـظـه‌هاى آخـرم را

هرشب حسن در خواب می‌گويد مغيره            دست از سرش بردار؛ كشتى مادرم را

كـنج خـرابه می‌رسد روزى كه دخـتر            با گريه می‌گويد كه عمه؛ معجرم را..

از زجر می‌ترسم؛ نگاهش ترس دارد            لـرزه می‌افـتـد از نگـاهـش پيـكـرم را

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

روپـوش کـنار رفت و دیدم رویش            زخـم است هـنـوز گـوشۀ ابـرویش

بر شیـشۀ عـطـر چون ترک افـتاده            بـرداشـته خـانـه را تـمـامـاً بـویـش


نه سـالـه به خـانـۀ عـلـی آمـده بـود            شـرمـنـده‌ام از سـفـیـدی گـیـسـویش

شسته است کسی که از همه دنیا دست            سخـت است بـشـویـد بـدن بانـویش

از جـنگ مگـر آمده زهـرا بـدنـش            لـرزیده از این قصه عـلی زانویش

خونابۀ زیر سنگ غسلش شاهد            باز است هـنوز زخـمِ بـر پهـلـویش

تـلـقـین بـده اما کمی آهـسـته عـلـی            خورده است ترک، نگیر از بازویش

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی حسنی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

چنان در سجده‌هایش استقامت می‌کند زهرا            سر سجاده تدریس عبادت می‌کند زهـرا

تبسم می‌کند حـیدر همین که گوشۀ خانه            برای زینـبش قرآن تلاوت می‌کند زهرا


علی را در خداوندش، خدا را در همانندش            خدا را هر کجا باشد زیارت می‌کند زهرا

عسل می‌ریزد از نام علی، هنگام تسبیحش            خدا را با علی گفتن ضیافت می‌کند زهرا

به دارالحکمۀ زهرا خلافت می‌کند حیدر            به دارالحکمۀ حیدر خلافت می‌کند زهرا

برای شمع و پروانه که راه عشق می‌جویند            کفایت می‌کند حیدر، کفایت می‌کند زهرا

به یادش یاس می‌کارم معطر می‌شود روحم            به دل حُب علی باشد سرایت می‌کند زهرا

سوالی داشتم پرسیدم از تاریخ گریان شد            و پاسخ داد احساس کسالت می‌کند زهرا

به مجروحان جنگی سر زدم با درد می‌خوابند            نمی‌دانم چگونه اسـتراحت می‌کند زهرا

به کرسی شفاعت می‌نشیند با دلی پُر خون            قیامت را به یک آهش قیامت می‌کند زهرا

و با پیراهنی که گرگها صد پاره‌اش کردند            تمام شیـعـیانش را شفاعت می‌کند زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

به آن میخی که با شرمندگی کج شد توجه کن            اگر هم سخت، دنیا را هدایت می‌کند زهرا

مناجات فاطمیه ای با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

شـوریده دلـیم و سر سـوداى تو داریم            با این دل سر گـشـته تـمـنای تو داریم

با خون جگر دیده بشوئـیم که عـمرى            اى پـرده نشین مـیل تمـاشاى تو داریم


سوگند به یک موى سرت هر چه که داریم            از دولـتـى خـاک کـف پـاى تـو داریـم

ما زنـده بر آنـیـم گـرفـتـار تو بـاشـیـم            دل بسته به گـیسوى چـلیـپاى تو باشیم

اى کاش که بر نامۀ اعـمال همۀ عمر            بینیم که خوشنودى و امضای تو داریم

ما روضه گرفـتـیم که تشریف بیـارى            این گرمى روضه ز نفس‌هاى تو داریم

دیگر تو بیا روضه بخوان صاحب روضه            ما حسرت آن صوت دل آراى تو داریم

قدرى بگو از غربت جان دادن مـادر            ما چـشم تر از ماتم عـظماى تو داریم

کـم کـم کـفـن فـاطـمـه را پهن نـمایـند            دلـشوره‌ای از شدت غـم های تو داریم

امشب شب غمهاست امان از دل حیدر            ذکر لب زهـراست امان از دل حـیدر

: امتیاز

زبانحال حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها قبل از شهادت

شاعر : مجتبی صمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شمعـم که آب کرده مرا شعـله‌های در            بـسـتـه دَرِ اُمـیـد بـه من مـاجـرای در
مانـند دردسـر شـده این دردِ سـر مرا            بد جور خورده بر سر من تخته‌های در


یاسم که سـاقه‌ام پُر از یـادگاری است            خورده غلاف پیکرم از لا به لای در
شبها ز خواب ناخوش و پُر درد می‌پرم            با یـاد داغ مـحـسـنـم و بـا صـدای در
در بود و شعله بود و لگد بود و ازدحام            من بودم و شرار غم از جای جای در
از خیبر عقده داشت به دل در که کنده شد            این در شـد انـتـقـام بـدی در اِزای در
شـد باعـث تـمامی این زخـم کـاری‌ام            آن مـیـخ تـعـبـیـه شده روی بـنـای در
یارب به وقت غسل به داد علی برس            چون پُر ز تاول است تنم از دمای در
بی‌مـادری زیـنب من گـردن در است            عُــمـر کـم مـرا بـنــویـسـیـد پــای در

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یاسم که سـاقه‌ام پُره از یادگاری است            خورده غلاف پیکرم از لا به لای در

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شـد باعـث تـمامی این زخـم کـاری‌ام            آن مـیـخ تـعـبـیـه شده روی بـنـای در

مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آن زمینهایی که به لطف تو واجد می‌شوند            در طهارت داشتن مانند مسجد می‌شوند

کیمیای دست فـضه؛ مزد کار خانه بود            پس کـنـیزان تو دارای عـواید می‌شوند


به گرو رفته ولی صد دل گرو می‌آورد            از قبال چادرت یک قوم عابد می‌شوند

خاکِ خاک انداز صحن خانه را بیرون نریز!            رحم کن بی‌بی به آنهایی که زاید می‌شوند!

در عـبودیت به تسبـیح تو محـتاجـیم ما            نامساعدها به اذکارت مساعـد می‌شوند

در مقام عشق از اصل و نسب گفتن خطاست            پس تـمـامی محـبّـان تو سـید می‌شـوند!

از مصادیق جهاد احیای امر فاطمه ست            گریه کن‌های تو هم شأن مجاهد می‌شوند

پاکی ناموس ما مدیون ناموس علی‌ست            زیر این پرچم همه دور از مفاسد می‌شوند

روز محـشر در جواب منکـران فاجعه            لکه‌های خون بر مسمار شاهد می‌شوند

: امتیاز

به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام سپهبد شهید قاسم سلیمانی

شاعر : محمدمهدى عبداللهى نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

از فـتـنه پـائـیز در این بـاغ، پـیام است            این حـادثـه سـرخ سـرآغـاز قـیام است

سبز است قـیامى که در این چلۀ عزّت            در معرکه‌ها سرخ ولى گام به گام است


هرچند که تلخ است به دل،داغ شهیدان            در فصل شهادت فقـط ایام به کام است

این نهضت امّید چهـل ساله شد امروز            در سایه خورشید، پُر از شور مدام است

سرخیم در این باغ پُر از خون سپـیدار            هستیم بر آن عهد که در جان کلام است

بی‌شبهه عدو نقشه کشیده‌ست چهل سال            دوران بزن در رواِشـان نیز تمام است

غـم نیست که سـردار سلیمانىِ ما رفت            زیرا که علمدار، نگاهش سوى شام است

خـونـخـواه شهـیدان سـفـر کـرده می‌آید            می‌آید از آن دور، یقین حُسن ختام است

: امتیاز

به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام سپهبد شهید قاسم سلیمانی

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مسیـر رودِ خـروشان به دامن دریـاست            به خون خویش طپیدن سرورِ این دنیاست

بـدون دسـت؛ عـلـمـدار؛ دیـدنـی‌تـر شـد            لباسِ سرخِ شـهـادت به قـامتت زیباست


به روی دوش شهـیدان تنت شب جـمعه            کنارِ عـلقمه مهـمانِ حضرت زهـراست

ز فـاو تا به حـلب؛ زینـبـیه تا به عـراق            حضورِ سبـز تو شانه به شانهٔ شهداست

سـلام بـر تنِ پـاکِ تـو و «ابـومـهـدی»            که عـاشـقانه در آغـوشِ سیدالشـهـداست

کسی که در پی الـگـو برای ایثـار است            حیات تا به شهـادت نتـیجه‌اش اینجاست

زمـان زنـدگـی‌ات فـاتحـانـه جـنـگـیـدی            شهـادت تو سـرآغـاز مرگ آمریکـاست

تقاص خون تو را صهـیونیسم پس بدهد            به گور می‌برد این آرزو«علی تنهاست»

نوشـتـه روی عَـلـَم «قـاسم سـلـیـمانی»            به روی شـانهٔ او پـرچـم عـلی بـالاسـت

ز کـربـلای چهـار و شلـمـچه جا مانـدی            ولی قـرار تو با دوسـتان تو؛ دی ماست

کسی که فـاطـمـیه جـام وصل می‌نـوشد            میانِ شعله اگر دست و پا زند؛ گویاست

مـیانِ آن در و دیـوار مـادرِ مـا سـوخت            میانِ آن در و دیـوار محـشری برپاست

به پیـش چـشـم عـلی می‌زدنـد زهـرا را            یگانه عصمت کبری به زیر دست و‌ پاست

اگر که چـادر مـادر به کوچه خاکی شد            ظهور فاطمیه در غـروب عـاشوراست

: امتیاز

به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام سپهبد شهید قاسم سلیمانی

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

فـنا فـی‌الله شـد امـا بـقـا دارد سـلـیـمـانی            مقام قـدس در قُـرب خـدا دارد سلیـمانی

شهید فی سبـیل الله، عزیز جان روح الله            بلی در قلب حـزب الله جا دارد سلیمانی


ز جان باید سلامش کرد اطاعت از امامش کرد            مرام عـاشـقی چون اولیـا دارد سلیـمانی

به رضوان کرد کاشانه به دنیا بود بیگانه            که مـیـثـاق وفـا بـا آشـنـا دارد سلـیـمانی

بحق تسلیم مولا بود بلی سردار دلها بود            ارادت بر علی الـمرتضی دارد سلیمانی

همای رحمت ایزد به اوج آسمان پر زد            خوش آوازه چو پرواز هما دارد سلیمانی

بُو‌َد آن کشتۀ توحید همیشه زنده و جاوید            به گوش جان سرود دلربا دارد سلیمانی

سپاه قدس را فرمـانده لایق، بـلی عاشق            نشـان با شـکـوه مرحـبـا دارد سـلـیـمانی

عراق وشام از او ایمن نشد تسلیم اهریمن            پـیـام نـور بـر اهـل وفـا دارد سـلـیـمانی

برادر استـقامت پیـشـۀ مـردان حق باشد            که ثابت کرد شور کـربلا دارد سلیمانی

: امتیاز

به مناسبت شهادت سردار رشید اسلام سپهبد شهید قاسم سلیمانی

شاعر : فاطمه رحمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

هان، میشناسیدش؟ زیاران خراسانی‌ست           از نسل سلمان است اگر نامش سلیمانی‌ست
مردانِ حق، همپای او در جبهه‌ها مانـدند           بدخواهِ او، تسلیم خواهش‌های شیطانی‌ست


در وقت مـیدان، او: اشداءُ عـلی الکـفـار           با دوستان، تفسیری از آیات رحمانی‌ست
شــرحِ نگـاهـش بـا یـلان کـارزار قــدس           توصیفِ او سنگـیـنیِ اشعـارِ خاقـانی‌ست
در صبح رجعت خوب می‌دانم که او هم هست           در لشکری که جمع ایرانی و افغانی‌ست
در وصف او حتی قـلـم هم از نفـس افتاد           راحت بگویم؛ آنچه می‌دانم و می‌دانی‌ست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرتضی محمودپور نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : چهارپاره

کـوثـر قـرآن بکـف ساغـر گرفت            گـوئـیـا قدر است قـرآن ‌سرگرفت
فــاطــمــه اُمّ ابـــیــهــای رســـول            از دل بـحــر ولا گـوهــر گـرفـت


زیـنـت دامـان پـاک حـیــدر اسـت            بر عـلی ‌و فاطمه این ‌دخـتر است
زن مـگـو مـرد آفــرین روزگــار            بر شـهـیـدان تا ابـد بال‌ و پر است
پای تا سر حـیـدر دیـگـر شده‌ست            بر امـیـرالـمـومنین کـوثر شده‌ست
حــافــظ جــان امــامــان هـــمـــام            در حمایت‌ هـمچنان ‌مادر شده‌ست
مـاه پـیـشـانی؛ زبـانـش ذوالـفـقـار            صابرست و صبر را گـشـته مدار
چـون عــلـی آئـیـنـه‌دار نــور بـود            بـا حــســیـنـش آمــده پــای قــرار
عــالـم ایـجـاد مــات زیـنـب اسـت            با حـسـین بودن حیات زینب است
این شعار زینب است تا روز حشر            بی‌حسین بودن مـمات زینب است
این عـلـم بر دوش در شام بلاست            خـواهـر شـاه شـهــیـد کـربـلاسـت
انــقــلاب ســرخ شــاه عـشــق را            حـافـظ و بنـیـان گـذار بـا وفـاست
کـوه را ویـران کـنـد با یک نـگـاه            وقــتـی از ســیــنـه کـشــیــده آه آه
مستجاب الدعـوه کار کوچکی‌ست            چون ‌کنیزش ‌بر همه‌ شد خضر راه

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

روی دست عاشقی هرگز ندیـدم منصبی            هر کسی عاشق نشد اصلا ندارد مذهبی
عشق یعنی کیمیاگر، عشق یعنی معجزه            مرگ یعنی زندگی بی‌عاشقی روز و شبی


آسمان عشق می‌ارزد به هر هفت آسمان            تا درخشان است در آن مثل زینب کوکبی
ای دل دیوانه خاک پای زهرا را ببـوس            هرکه این روزی ندارد کی بگردد زینبی؟
بـندۀ آن شـیـر بـانـوی دلـیـرم که نـشـاند            حاء و سین و یاء و نون را همّتش بر هر لبی

بانی سینه‌زنی و روضه و دم زینب است
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

نور می‌بارَد خدا کوثر به کوثر داده است            بر تمام آفـریـنـش شور دیگـر داده است
لرزه افـتـاده بـه جـان ابـتـران رو سـیـاه            حق دوباره یک خدیجه بر پیمبر داده است
قدر زر، زرگر شناسد، قدر زینب را علی            دختر مرد آفرین را حق به حیدر داده است
هر چه در زهرا و حیدر هست را عیناً خدا            بی‌برو برگرد بر این شیر دختر داده است
جـای لالایی ببـین زهـرا بـرای زیـنـبش            نغمۀ جانم حسین جانم حسین سر داده است

چشم ثـارالله روشن، آمـده هم سنـگـرش
آمده سرحلـقـۀ جـان بر کـفـان لـشکـرش

کس ندیده مثـل زینب پـای تا سر فاطمه            بعد زهرا هم به خانه داشت حیدر، فاطمه
خُلق و خویش، مهربانیش، حیا و عفّتش            فـاطمه در فـاطمه در فـاطمه در فـاطمه
دشمن شـیـر خـدا از غـیـرت او ذلّـه شد            در نـماز عـشـق کـرده اقـتـدا بـر فـاطمه
دختری را مادری کرده است خیلی برتر از            مـریم و آسـیـه و حـوا و هـاجـر فـاطـمه
هر چه آمد بر سرش دست کسی معجر نداد            فخـر بر زینب کند تا روز محشر فاطمه
هر زمانی‌که عقیله روبرویش می‌نشست            خـویش را از آیـنه می‌دیـد بهـتر فـاطـمه

خَلفا و خُلقا همه گـفتند زهرا منظر است
پس مزار زینب کبری مزار مـادر است

عالمی محـو کـمال بی‌بـدیـل زینب است            عقل می‌نازد به خود وقتی عقیله زینب است
خوش به حال سوریه از او گرفـته آبرو            خوش به حال علقمه، ماهش کفیل زینب است
خوش به حال آن فدائی‌های مظلوم حرم            زندۀ جاوید شد هر کس قتیل زینب است
مـژده آمد زائـران کـربـلا را از بهـشـت            چایی شیرین موکب سلسبیل زینب است
این هزار و چارصد ساله خودِ توحید هم            ماتِ مات از جملۀ هذا القلیل زینب است

در مناجات سحر خوبان صدایش می‌کنند
عبد زینب هر که شد عبد خدایش می‌کنند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای دل دیوانه خاک پای زهرا را ببـوس            هر که این روزی ندارد تا بگردد زینبی

جـای لالایی چـرا زهـرا بـرای زیـنـبش            نغمۀ جانم حسین جانم حسین سر داده است

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

قـمری باز رسید و به دلـم نـور افتاد            ناخـودآگاه مسـیـرم به رهِ طـور افتاد
بی خبر بودم از آن حال و دلم شور افتاد            قافیه بر ورقم جفت شد و جور افتاد


گفت بنْویس که آن روح عبادات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

دست بردم به قـلم قـافـیه‌ام نام گرفت            نام زینب به لبم خورد و لبم جام گرفت
و از این حالت خوش سینه‌ام آرام گرفت            مهر او از دل من غـصۀ ایام گرفت

از قدومش به دلـم شـوق مناجات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

عرض تبریک که یا فاطمه دختر زادی            دختری با جَنَم و هـیبت حـیدر زادی
کوثری بر نبی و کـوثر دیگر زادی            بهرِ دین نبـوی خودْ تو پیـمبر زادی

دخـتـر شـیـر خـدا قـبـلۀ حاجـات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

گفت در حالت بیداری و در خواب حسین            جان نثار توأم ای حضرت ارباب حسین
شده از داغ تو جسمم به تب و تاب حسین            کوفه و شام شدم بهر تو نوّاب حسین

تبرِ بت شکـن کـوفـه و شـامـات آمد
صلواتی بـفـرست عـمـۀ سـادات آمد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : امیرحسین آقایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تا باب فـیـض، رو به دلـم باز می‌شود            شعرم به شـوق مـدح تو آغاز می‌شود
همچون کـلیـم کار من اعجـاز می‌شود            احـسـاس قـلـبی‌ام به تو ابـراز می‌شود


تا با توأم به مردم دنیا چه حاجت است
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟

خاتون مشـرقـین سـلام عرض می‌کنم            ای عینِ نور عین سلام عرض می‌کنم
بانـیِ عـالـمـین سـلام عـرض می‌کـنـم            آرامـش حـسـیـن سلام عـرض می‌کـنم

این جمله، حرف قلبی هرچه برادر است
روزی که آمدی به زمین روز خواهر است

چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی            آئـیـنـه‌دارِ هـیـبـت مـولا خـوش آمـدی
ای امتداد حضرت زهـرا خوش آمدی            سـوّم امــام زادۀ دنــیــا خــوش آمــدی

آنسان که شرح عاشقی تو شنیدنی‌ست
لـبخـند تو به چهـرۀ اربـاب دیـدنی‌ست

چون در قفای عشق خودت با سر آمدی            بر هر چه عاشق است در عالم ( سرآمدی )
ای افـتخـار کـرده به تو ذات سرمـدی            الحـق کـه تـو ( عـقـیـلـۀ آل محـمّدی )

درد از دل رسول به سرعت عبور کرد
با تو خـدیجه باز در عالم ظهـور کرد

در تو صفـات ذات خُـدا جلـوه‌گـر شده            در خاک با تو مهر و وفا جلوه‌گر شده
اوج مقـام صبـر و رضا جلـوه‌گر شده            کرب‌ و بلا به شـام بـلا جـلـوه‌گـر شده

تـو آمـدی که زخـم مـدیـنـه رفـو شـود
با خطبه‌ات بساط سـتم زیر و رو شود

از شان تو خُداست که سر در می‌آورد            سلطـان انبـیـاست که سـر در می‌آورد
زهراست، مرتضاست که سر در می‌آورد            مظلـوم کـربلاست که سر در می‌آورد

چون در خُـور مقـام تو جز این نداشته
اسـم‌ تو را خـدای تو( زینب ) گـذاشته

بـا دیـده، دیـدن تـو مُـیّـسـر نـمـی‌شـود            نـوری و خـاطـر تـو مُـکـدّر نمی‌شـود
بی‌تو حـسـین زنـدگی‌اش سر نمی‌شود            جز تو کسی که زینت حـیدر نمی‌شـود

با احـتـساب اینـکـه تـویی زیـنت عـلی
قـطعاً یکی‌ست خَلق تو با خلقـت عـلی

اسـتاد تـو خـداست، خُـدایی عـلـیـمه‌ای            صـدّیـقـه و مُـطـهّـره‌ای و فـهــیـمـه‌ای
شخصاً شبیه فـاطمه حـق را نـدیـمه‌ای            اُخت الکـریم، بنت کـریم و کـریـمه‌ای

از بس که مثل شیـرخدایی تو شیـرزن
بـا دیـدن تـو یـاد پـدر مـی‌کـنـد حـسـن

کـوریِ چــشـم جُـمـلـگـیِ بـد نـهـادهــا            هـیـچ انـد در بـرابــرت، ابـن زیــادهـا
مـا نـیـسـتـیـم پـیــرو کـج اعـتـقــادهــا            عـین نـفـهـمـی اسـت اگـر بـی‌سـوادهـا

گفتند شام و کـوفـه تو را بی‌نـقـاب دید
بالله؛ حجـاب نیز تو را در حجـاب دید

داغی که پـیـر کرد تو را درد شام بود            با اینکه دورتـان هـمه جـا ازدحـام بود
با تـو وقـار اهـل حــرم مـســتـدام بـود            آنجا که حُبّ حـیدر و زهـرا حرام بود

با بـودن تـو شعـبـه‌ای از کـربـلا شـده
در زیـنـبـیّـه‌اش نـجـف از نو بـنـا شده

اندازۀ تو هـیـچ کـسی غـم نـدیـده است            داغی که دیده‌ای تو مُحـرّم ندیـده است
نسل بشر که هیچ مَلَک هم ندیـده است            با اینکه درد و داغ، دلت کم ندیده است

جز حمد کردگار دمی بر لب تو نیست
جز یا حسین زمزمۀ هر شب تو نیست

در قـتـلگاه پـیـر شـدی خـاک بر سـرم            از جان خویش سیر شدی خاک بر سرم
گفتـند که اسیـر شـدی، خـاک بر سـرم            با شمر هم مسـیر شدی خاک بـر سرم

خاکم به سر که هـمسـفـر اشـقـیـا شدی
از یــادگـار مــادرت آخـر جــدا شـدی

شد مثـل مـادر تـو نصیب تو سـوخـتن            بستند هر دو دست تو را چون ابوالحسن
نه یوسـفی برای تو مانـد و نه پـیـرُهن            گـفـتـی دم وداع بـه ســالار بـی‌کــفــن

«چون چاره نیست می‌روم و می‌گذارمت»
«ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمت»

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

شد مثـل مـادر تـو نصیب تو سـوخـتن            بستند هر دو دست تو را چون ابوالحسن

مدح حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

همچون امیرالمؤمنان با حمله‌های بی‌امان           گر تاخت بر دین فتنه‌ای زینب عنان گیرد از آن

بی‌ذوالفقار است این علی بی‌حربه اما این علی           میدان به جولانش شود چون برگ‌ریزان در خزان


هم هست زن هم صف شکن هم شیرزن هم بت شکن           باید بگویم در نهان آتش فشان است این دهان

سرخورده شد سردارشان زد آتشی بر کارشان           تحقیر شد فرزند مرجانه از آن تیغ زبان

در کاخ دشمن شیر شد هر نطق او شمشیر شد           با خطـبه‌هایش چـهـرهٔ آل امیه شد عیان

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

نوری تلألو کرد و دنیا را بهم ریخت            شوری رسید و حنجرِ ما را بهم ریخت
نورش شد عالمتاب و تا عرشِ خدا رفت            نظم و نـظــامِ اهـلِ بـالا را بهم ریخت


از خـانـۀ زهـرا و حـیـدر؛ آیـه سر زد            چون مصحفی شد کلّ معنا را بهم ریخت
زیـنِ اب اسـت و زیـتِ دامانِ ولایـت            با گریه‌هـایِ خود ابیهـا را بهم ریخت
در امـتـدادِ اشک هـایـش، مجـتبی را..            حتّیِ دلِ رنـجور زهرا را بهـم ریخت

آرامـشش در دامن نورِ دو عـین است
لبخنـدِ او بـا دیـدنِ رویِ حـسـین است

آمد کـه تـا پـشـت و پـناهِ عـشـق گردد            آمد که تا مـست از نـگـاهِ عـشق گردد
آمـد کـه بـا ظــرفـیـت بـالایِ روحـش            مهمـان پـذیـرِ درد و آهِ عــشـق گـردد
این بانویِ عظمایِ عالم بی‌نظیر است            او آمــده گـردی به راهِ عـشــق گـردد
می‌پرورد این شیـر را شـیرِ شـجاعت            بعد از حسین او سرسـپاهِ عـشق گردد
در شامِ تـاریکِ زمـانه بی‌کم و کاست            او آمــده نـــورِ نــگـاهِ عــشــق گـردد

این زینب است پیغمبری از جنسِ حیدر
بـر هــیـبـتـش بـر قـدرتـش اللّه اکــبـر

پـیـغــمـبـری اسـلام حـاویِ پـیام است            بر مـردمِ دنـیـا پـیامـش بـا سـلام است
این زینب است و احـترامش بی‌تعّـلـل            واجـب تـرین والاتـریـنِ احـتـرام است
این زینبِ مولاست کـارش مـطـمـئـنـاً            در بُرهه‌هایِ مخـتـلف تنهـا قـیام است
بی‌حرمتی بر چادرِ بـانـویِ عـصـمت            حتّی به قدرِ گفـته‌ای اصلاً حرام است
عبد و غـلامـی در حـریـمِ پـاکِ زینب            بهرِ گـدایانِ حـسـین حُـسنِ خـتام است

شـکـرِ خـدا کـه نــوکــرِ این آسـتــانـم
سنگـش به سیـنـه می‌زنـم تا مـی‌توانـم

عاجـز شـده گـفـتـار ما ادراکَ زیـنب            بــالاتـر از پــنـدار مـا ادراکَ زیـنـب
باید هزاران سال کـسبِ معرفـت کرد            در مـحـضـرِ دلدار مـا ادراکَ زیـنـب
او مـریم است و دخـتـرِ قـدّیـسـۀ دهـر            آئــیـــنــۀ کــــرّار مــا ادراکَ زیـنـب
مدحش فراتر از عـقولِ عـالمین است            صدیـقه است انـگـار ما ادراکَ زینب
ایکاش شعری در خورِ شأنش سرائیم            الکن شـدم در کـار مـا ادراکَ زیـنـب

اللّه اکــبـر از مــقـامِ بــانـویِ عــشــق
مبهـوتم اصلاً از قـیـامِ بـانـویِ عـشـق

ما گـریه کُـن‌ها را بـپـایِ او نوشـتـنـد            ما سـیـنـه‌زن‌ها را بـرایِ او نـوشـتـنـد
این حنجره‌ها وقـفِ بی‌بی باشد و بس            ذکرِ حـسـین را با صدایِ او نـوشـتـند
بال و پـری دادنـد تا دورش بـگـردیـم            پروازِ مـا را در هــوایِ او نـوشــتـنـد
در روضه‌ها تا می‌تـوانی یـاد او باش            چون روضه‌ها را با نـوایِ او نوشتـند
امّ الـمـصـائـب بـاشـد و امّ الـعـجـایـب            مـرثـیـه را در کــربـلایِ او نـوشـتـنـد

عاجز شدیم از او به قـدرِ فهـمِ ناقـص
گـفـتـیم از بانـو بـه قـدر فـهـمِ نـاقـص

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

زینِ اب اسـت و زیـنـتِ دامانِ ولایت            با گریه‌هـایِ خود ابیهـا را بهم ریخت

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در روضه‌ها تا می‌توانی لطمه زن باش            چون روضه‌ها را با نـوایِ او نوشتـند

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : اسماعیل روستائی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

یادت دوباره کرد، بر این ذهن من خطور            مثل هـمـیشه گوشه چـشـمم شده نمـور

وا کرده‌ام دهـان به ثـنـا و شکـوهـتـان            جاری شده به روی لبم واژه‌هـای نـور


باید برای عرض ارادت به محـضرت            از کردگارتان طلبـم رخصت حـضور

آغاز می‌کـنـم سـخـنم را به نـام عـشـق            بی‌بی سلام و عرض ادب، زینبِ صبور

تو آمدی و شد همه دلهـا پُـر از شعـف            بیت علی و فاطمه هم غرقِ در سرور

تو آمدی و حُسنِ حسن، حُسنِ مطلعـت            شد نیمه حسین در این خانه جفت و جور

ای اسوه حجاب و حـیا، عـفّـت و وقار            ای جانشین فاطـمه چـشمِ بد از تو دور

ای کـوه صبر، کعـبه غـم، زینتِ عـلی            مـانـنـدِ مـادرت شـده‌ای مـایــۀ غــرور

من محو این حماسه و این عشق می‌شوم            وقـتی که زنـدگیِ تو را می‌کـنم مـرور

در کـربـلا مـقـامِ رفـیعـت گـرفـت اوج            باید نکـرد سـاده از این مـرحله عـبور

بودی مطیعِ محض حسین و مطیعِ یار            تسلـیمِ امر و نهـیِ ولی در هـمه امـور

نقشِ تو روز واقعه شرحش حکایتی است            صدها رساله گردد و صد جزوه قطور

امـا بـه شـام مـرتـبـه‌ات فـرق مـی‌کـنـد            حیدر نمـود در همۀ صحـنه‌ها ظـهـور

دیدند دشـمنان که چـگـونه سـپـر شـدی            با جـان خـود برای هـمه زینبِ غـیـور

دیـدند که چگـونه عـقـیله خـروش کرد            غرید و داشت خطبۀ او اقـتدار و شور

آن خطبه‌ها اساسِ حکومت ز ریشه کند            گردیده بود محشر و گویی دمید صور

این دخترِ علی‌ست که با این صلابتـش            ویران نمود با نفَـسش کاخِ ظلم و زور

طاغوت شد مچاله و بیـچـاره شد یـزید            گردیده بود خار و در افـتاد مثـل مـور

امّیدِ دشـمـنان به شـکـستِ عـقـیـله بود            بُردند عـاقـبت هـمه این آرزو به گـور

حالا هـنوز پـرچم زینب به قـله‌هـاست            چـشمِ تـمـامِ حـرمـلـه‌های زمـانـه کـور

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

به به برای مرتضی جان آمده جان آمده            از دامن زهـرا یکی مهر درخشان آمده
کوثر ز کوثر باشد و زینت برای حیدرست            از بهر دیدارش نبی با روی خندان آمده


جبریل آورده زمین نامش زسوی کردگار            جن وملک بهر تـماشایـش فـراوان آمده

غرق شعف باشد حسن، خندان شده روی حسین            از بهر آنها خواهری چون روح و ریحان آمده
مولود بی مثل است او، نام نکویش زینب است            درمجمـع آل عـلی شـمع شـبـسـتان آمده
او بی معـلم عالـمه، فخر بنی هاشم بود            بهر علی مرد سخن،دختی سخندان آمده
ارثش ز مادر عصمت و بُرده دلیری از پدر            صبرِ به هـنگام بلا با او به سامـان آمده
خورشید پنجم روز در، ماه جمادی اول است            زهرای ثانی مظهـر پاکی و ایـمان آمده
هر شیعه ای غرق شعف در روز میلادش بود            در مجلس شادی او شاد و گل افشان آمده
خوش باد در این روز خوش، شهر دمشق و آن حرم            بینیم مهدی را که چون مهر فروزان آمده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

او بی معـلم عالـمه، فخر بنی هاشم بود            بهر علی مرد سخن،دختی سخندان آمده

 

مدح و ولادت حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : هستی محرابی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

زینبِ کبری شدی تا عـشق را معنا کنی            کربلا را تا ابـد با اشـکِ خود احـیا کنی
روح بخـشیدی به آئـینِ پـدر بعد از نـبی            پیروی از مادرِ خود حضرتِ زهرا کنی


سوختی چون شمع در پای ولایت تا فقط            بیرقِ سرخِ حسین را در زمین بر پا کنی
ای علَم بر دوش از کـربـبلا تا شـامِ غـم            ای که با لبخندِ اشکت درد را زیـبا کنی
آمدی ای گـل نه تـنهـا زینتِ بـابـا شـوی            بلکه مهرت را به قلبِ عاشقانت جا کنی
در شبِ میلادت ای ماهِ دل‌افـروزِ حسین            من توسل کرده‌ تا قـلـبِ مـرا احـیـا کـنی
تو پیمبر دامـنِ زهـرا شـده مـعـراجـتـان            آمدی تا بابِ رحـمت را به رویم وا کنی
تـو رسـولِ مُـرسـلِ کـربـبـلای غـربـتـی            با سرِ بالای نـیـزه نیـمه شب نجـوا کـنی
در لـبـت آوازِ سـرخِ کـربـلا، آهِ عـطـش            دشتِ خونِ تشنه را با اشکِ خود دریا کنی
در زمـینِ کـربـلا تـحـتِ ولیِ امـرِ خـود            اقتدا بر مادرت در ظهـرِ عـاشـورا کنی
ای تـماشـایـی‌تـرین زیـبـاییِ صـبـرِ خـدا            ای که با گوشه نگاهی هر دلی شیدا کنی
در زلالِ معـرفت بی‌انـتهایی چون عـلی            این همه درد غـریـبی را کجا انـشا کـنی
زینب ای اُمّ المصائب اسوۀ صبر و رضا            هستیات را داده‌ای تا عشق را معنا کنی
کربلا بـا یـاد تو در چـشـم‌ها زیـبـا شـده            چونکه با اعجازِ نطقت ظلم را خنثی کنی
ای که راضی بر رضای حق، ممنونیم اگر            نامِ ما را در ردیفِ عـاشـقان امضا کنی
ما مدافع بر حریمت گشته‌ایم از جان و دل            کن دعا شاید شهادت را نصیبِ ما کنی!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت زینب سلام‌الله‌علیها

شاعر : آرمان صائمى نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

به نام آنکه خـدا با رخـش نـمایـان شد            به نام آنکه ز نامش دلـم پـریشـان شد
به نام آنکه ز نامش حسین گـریان شد            مسیح یک شبه از فیض او مسلمان شد


براى عرض ارادت سرى خـم آورده
کتاب خـواجه ز اوصاف او کم آورده
به نام حضرت زینب که واژه‌اى زیباست            کتاب زندگی‌اش راه و رسم عاشق هاست
یـقـیـناً علت آن خـون سـیـدالشهـداست            که بعد اینهمه مدت هنوز پا بر جاست
یقـین که آیـنۀ حـق نماست این زینب
کسى هـنوز نفهـمیده کیست این زینب
کسى شبـیه تو با فـاطمه بـرابر نیست            کسى شبیه تو بانو شبـیه حـیدر نیست
کسى شبیه تو بر خاک کیمیاگر نیست            تو خواهرى! به خدا مثل تو برادر نیست
حسین بود و تو بودى، تو خواهرى کردى
چه خواهرى تو برادر که مادرى کردى
تو آسـمـان اباالفـضـل و آفـتاب حسین            به هـیـبت عـلـوی‌ات ابـوتراب حسین
هـمیشه در همۀ عـمر پا رکابِ حسین            هـلا که خـندۀ اربابى و خـراب حسین
سـتـارۀ شـب اربـاب، قـبـلـۀ حـاجـات
شـهـیـد زنـدۀ گــودال، عــمـۀ سـادات
تویى همان که نشان داده‌اى قیامت را            همان که خـندۀ او دل ربوده از زهرا
همان که وقت خداحافظى در عاشورا            حسین گفت: حضرت عشق التماس دعا
فـداى ذکر قـنـوت و سـجـود تو بـانـو
خلاصه گـشته خـدا در وجـود تو بانو
گریز روضۀ شعرم سر شکستۀ توست            اسارت تو و ایتام و پاى خستۀ توست
خـرابه و تو و دست هاى بسـتۀ توست            به روى خاک نماز شب نشستۀ توست
چه شد که وقت رکوع یاد مادر افتادى؟
بـه یـاد مـادرتان بـین بـسـتـر افـتـادى
اگر غـلـط نکـنـم مـادرى خـمـیده شده            جوان خانه چه پژمـرده و تکـیده شده
بگـو براى چه مادر نفـس بـریده شده            نگـو به سیـنۀ او مـیخ در کـشیده شده
حـیات در شریان جهان مادر توست
نـشـانه‌دارترین بى‌نـشان مـادر توست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و جلوگیری از کج تابی معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

اگر که نیست خدا، چیست این زینب؟          کسى هـنوز نفهـمیده کیست این زینب